شعر
* همشهرى هاى خوب من
ما شبیه همیم
*همه مجموعه دارِ یه مشت
كاغذ و آهنیم
*فكر می كنیم زیباترین
قوم روى زمینیم
*اما عادتمون اینه
كه همدیگرو نبینیم
همیشه …
*همشهرى هاى خوب من
مى شه گفت ما آدم خوریم
*همیشه در هر حالتى
از همه چى دلخوریم
*حس مى كنیم از برجِ عاج
یا آسمون افتادیم
*همه بالاخره یه جورى
به یه چیزى معتادیم
همیشه …
*همشهرى هاى خوب من
حالمون خیلى خرابه
*اینجا نفست می گیره
آدم انگار زیر آبه
*صداى آسمونِ اینجا
نعره ى ماتمه
*رو زمینش براى این همه
آرزو جا كمه
* اما می گن كه فرداىِ اینجا
پر از جشن و نوره
*ولى امشب طولانیه و
فردا خیلى دوره
*همشهرى هاى گلِ من
این دریاىِ تنهایى
*تا آخرین قطره هاش
براى من و شماست
* قصه هامون شبیه هم
آخرش یه جوره
* چشمامون اگه قهره
دستامون اگه دوره