شعر
بى تو به سامان نرسم، اى سر و سامان همه تو
اى به تو زنده همه من، اى به تنم جان همه تو
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هر كه و هر كس همه تو، این همه تو، آن همه تو
من كه به دریاش زدم تا چه كنى با دل من
تخته تو و ورطه تو و ساحل و توفان همه تو
اى همه دستان ز تو و مستى مستان ز تو هم
رمز میستان همه تو راز نیستان همه تو
شور تو، آواز تویى، بلخ تو، شیراز تویى
جاذبه ى شعر تو و جوهر عرفان همه تو
همّتى اى دوست! كه این دانه ز خود سر بكشد
اى همه خورشید تو و خاك تو، باران همه تو
تا به كجایم برى اى جذبه ى خون! ذوق جنون!
سلسله بر جان همه من، سلسله جنبان همه تو