Description

“Secret of Life”

🌻
👨🏻‍🦱

(Title of the series “Father’s Coffee”)

Music :
‏Lyrics, Melody & Vocals : Farvaag
‏Composition & Arrangement : Fereydoun Bahrami
‏Mix & Mastering : Fereydoun Bahrami
‏Vocal Recording Studio : Unwind Music Studio
‏Sound Recording : AmirAli Kamali
‏Cover Art Photographer : Peyman Khorram
‏Cover Artwork : Fereydon Bahrami

Music Video :
‏Art Director : Masoud Rafizadeh
‏Motion Graphic Designer : Alireza Rahmani
‏Translation : Solmaz Behgam

‏Special Thanks to :
‏Mehran Modiri
‏Maryam Mamipour
‏Ghazale Vahidpour
‏Kimia Zolfaghari
‏Sara Ehsani

Music video poem

می‌خوام برات داستان بگم
گوش بده بدون زیاد و کم
بگم برات از سوال ذهنیم
سوال مهم کل زندگیم

که اون چیه که خراب شده
اون مقصدی که سراب شده
بدونم دلیل گم‌گشتگی و
بفهمم آخر راز زندگی

قدم قدم تو فکرش بودم
لای کتابا شده بود خونه‌ام
رسیدم به هر کی ازش پرسیدم
می‌شه راز زندگی رو بدونم ؟

هر کتابی پلی شد زیر پام
آدما رو شنفتم از لام تا کام
خیلی جوابا خفن بودن ولی
اونی نبودن که من واقعا می‌خوام

گذشتم از هفت دریا
هفت آسمون ، کوه ، صحرا
رفتم تا آخر دنیا
اونجا رسیدم به یه روستا

دیدم اونجا همه شاد شاد شاد
می‌گفتن هر چه بادا باد
زندگیشون آباد آباد و
از ته جان آزاد آزاد

گفتم به سلام و صد سلام
شما رو می‌دیدم تو رویاهام
چیه ماجرای راز زندگی
به من بگویید این پیام

همه گفتن بهم یک کلام
باس بری پیش جادوگر واسلام
دانای کل دانایان و
باخردترین کل جهان

اونه که می‌دونه دردا رو
نگفته می‌خونه حرفا رو
بر هر سوال تو ذهن هر کی هست
اون داره همه جوابا رو ، گفتن

جادوگر رو نشونت می‌دیم
دستمو گرفتن و گفتن بیا بریم
اینجا پر از راه و کوره راهه تو
نمی‌دونی تنهایی از کجا باس بری

، رد شدیم از لابه لای جنگل و
جلو پام دیدم یه کوه بلند
یه مسیر جادویی رو به نوک قله و
اونا که بام بودن یه دفعه غیب شدن

، پاشنه رو ور کشیدم دویدم
دویدم دویدم به سر کوه رسیدم
، روی تختی از پر طاووس
هیبت جادوگر رو من دیدم

زانو زدم از خستگی
گفتم جادوگر می‌شه منو ببینی و
این رنجو از وجودم بگیری و
تو بهم بگی راز زندگی ؟

انگاری منتظرم بود
بدون سوالی و حرف اضافی و
قصه‌ی یکی بود و یکی نبود،
اینگونه لبان به سخن گشود :

( کلام جادوگر ! )

جادوگر بلند شد و رو به روم ایستاد
اینگونه به سخن ادامه داد که :

( کلام جادوگر ! )

چند تا ابر سیاه تو هوا چرخی زد
یهو طوفان شد و رعد و برقی زد
جادوگر چشماش خیره به من بود و
راز زندگی رو بلند داد می‌زد :

(کلام جادوگر ! )

جادوگر وقتی حرفاش تموم شد اونجا نبود
برقی زد و آتیش گرفت و رفت هوا چون دود
شنیدم راز زندگی رو با همه‌ی وجود
می‌رفتم به سمت پایین کوه از کنار رود

در حالی که یه شیار ریز رو فرق سرم بود و
یه گل زیبا ازش بیرون اومده بود
در حالی که یه شیار ریز رو فرق سرم بود و
یه گل زیبا ازش بیرون اومده بود