دستم نمی‌رسد

Loading tracks...

شعر

« دستم نمی‌رسد »

دیگر به شاخه های رارزقی‌
دستم نمی‌رسد
دیگر به لحظه های عاشقی
دستم نمی‌رسد

اینجا برای دیگری
قلبی نمی‌تپد
درمان کجاست، به طبیب حاذقی
دستم نمی‌رسد

سرگرم زنده ماندن و درگیر زندگی
اینجا به غنچه‌ی شقایقی
دستم نمی‌رسد

آید ز هر سو كه می‌روم، ندای مخالفی
حيف كه به یار موافقی
دستم نمی‌رسد
شاید میان این هیاهو صدایی رسد به‌ گوش
شاید کلامی، جهان خفته را آورد به هوش
اين هاى و هوى تو خالىِ پر از جنون و دروغ
شايد كه روزى شود خاموش

کو آنکه این خرابه را، از نو بنا کند
هِی، دگر به خالقی
دستم نمی‌رسد

رفتند شاعران و مردند دیوانه های شهر
دیگر به این‌چنین خلایقی
دستم نمی‌رسد

روزی کلام زمینیان، سرود عشق بود
هیهات، که بر چنین حقایقی
دستم نمی‌رسد

باید به دریا زنم دل و راهی شوم ولی
در این میانه دگر به قایقی
دستم نمیرسد

شاید میان این هیاهو صدایی رسد به‌ گوش
شاید کلامی، جهان خفته را آورد به هوش
اين هاى و هوى تو خالىِ پر از جنون و دروغ
شايد كه روزى شود خاموش

سرسبزی بهار، طعم خوش حیات
حتی دگر دقایقی دستم نمی‌رسد

توضیحات

شعر: آرمان تابان
ملودی و آواز: فرواگ
آهنگسازی، گیتار باس و گیتار الکتریک: فریدون بهرامی
ضبط صدا: کاوه عابدین، مرجان معصومی، استودیو صبا
میکس و مستر: کاوه عابدین
ترجمه: سلماز بهگام
با تشکر از:
مهران مدیری
لیلا اسماعیلی
علی اوجی
علی رضوی
وحید لشگری
امیر دارابی
آوای سکوت چنگ